حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

حسنا و سفری دوباره به قوچان

بعد از چند ماه دوری از خانواده ی بابا دوباره وقتش رسیده که بریم به وطن بابا.قراره صبح حرکت کنیم تو الآن تو خواب نازی منم وسایلا رو جمع و جور کردم  برا تو راه هم یکم غذا درست کردم.امیدوارم سفر خوبی داشته باشیم و شما هم خیلی اذیت نی و اذیت نکنی. امروز باهم رفتیم فروشگاه و کلی هله هوله خریدیم و تو خیلی ذوق کردی قربونت بره مامانی. کماکان در حال آموزش شما برا ترک پوشک ولی گاهی باز از دستم در میره.اما شما بهتر شدی و مفهوم دستشویی رو درک می کنی.
8 مهر 1394

سومین تابستان حسنا

سلام عسل مامان سومین تابستان هم با تو گذشت .در اولین تابستان که بی قرار دل درد های شبانه بودی و من هم باتو بی قرار تو اومده بودی و همه چیز رنگ دیگری گرفته بود هنوز حس روزهای اول با تو بودن یادمه چقد قشنگ و در عین حال دلهره آور بود چقد ترس داشتم از اینکه نکنه اتفاقی برات بیفته.از عطسه هات می ترسیدم از شیر بالا آوردنت گریه می کردم و چه غریب بودی برام مامانی وو واقعا جا داره بگم مامانم تو چقد ایثار کردی واسه بزرگ شدن ما. مامان امشب دلم خیلی گرفته تو رو دارم و باید بگم که دیگه نباید غصه ای داشته باشم ولی غمگینم تابستان دوم حسنا تازه براه افتاده بود یادش بخیر دخملم یادش بخیر.و اما تابستان سوم.که من خیلی فرصت نکردم بنویسم تو دخملی مامان شیرین ...
6 مهر 1394
1